نتایج جستجو برای عبارت :

اصلا شعر چیست؟!شاعر کیست؟!!!

غم که می آید در و دیوار شاعر می شود 
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود 
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی 
خط کش و نقاله و پرگار شاعر می شود 
تا چه حد این حرف ها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود 
باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود 
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود 
#نجمه_زارع
‍ من به امید تو ای ابرو کمان، شاعر شدمدزدکی از پشت پرچین زمان شاعر شدم
غرقِ در احساس بودم، با هزاران آرزودر دلم طوفان ولی بی بادبان شاعر شدم
حس و حالم سوخت از برق نگاهت تا شبیدر میان شعله های بی‌امان شاعر شدم
برق چون شمشیر برّان، از نگاه نافذتحمله‌ور شد در دل شب پای جان شاعر شدم
ناگزیر از شور آتش پاره‌ی احساس دلمانده‌ام بین زمین و آسمان شاعر شدم
گم شدم در بستر بی هم نوایی بارهادر تلاشم که بیابم یک نشان شاعر شدم
در فشار شورش غم‌های خود، در گ
من شاعر نیستم،شعر هم نمی گویم،فقط هر از چندگاهی "احساس" خود نسبت به محل زیستم،جریان زندگی ام و از همه مهمتر احساساتم در گذشته و حال را در قالب کلمات می ریزم و اگر ذوقی باقی مانده باشد پیراشش می کنم،در دفتری،تکه کاغذی،روی برگ درختی یا روی ورقه امتحان!یادداشت می کنم.برایم اصلا مهم نیست کسی شعر بداندش یا نه!می پرسید چرا؟عرض می کنم خدمتتان...
ادامه مطلب
‍ من به امید تو ای ابرو کمان، شاعر شدمدزدکی از پشت پرچین زمان شاعر شدم
غرقِ در احساس بودم، با هزاران آرزودر دلم طوفان ولی بی بادبان شاعر شدم
حس و حالم سوخت از برق نگاهت تا شبیدر میان شعله های بی‌امان شاعر شدم
برق چون شمشیر برّان، از نگاه نافذتحمله‌ور شد در دل شب پای جان شاعر شدم
ناگزیر از شور آتش پاره‌ی احساس دلمانده‌ام بین زمین و آسمان شاعر شدم
گم شدم در بستر بی هم نوایی بارهادر تلاشم که بیابم یک نشان شاعر شدم
در فشار شورش غم‌های خود، در گ
به یاد دارم معلم ادبیاتی روزی سرکلاس فرمود دوره های اوج شعر فارسی بی ارتباط با دوران های خفقان نبودند. 
آدمی وقتی در تنگنا قرار میگیره به بیان چرندیات و پرندیات میپردازه که از لابلای این چرندیات و پرندیات گاها شعر هم برون آید
ما هم که جدا از ادم نیستیم و الا ماشاالله فشارات زندگی هم کم نیست،حالا این وسط خدا نصیب مون کرد یه رفیق خوش ذوقِ بچه شاعر(کسی قدم های اندک و خوبی در شعر برداشته است)
و اینطوری بود که ما هم در بیان چرندیات و پرندیات بیکار
یک زمان آقای بهمن مقصودلو مستندی دربارۀ احمد شاملو شاعر ایرانی ساخت که در آن بی برو برگرد شاملو را بزرگترین شاعر معاصر معرفی کرده بود. با 15 نفر مصاحبه شد که تمام آن‌ها شاملو را بالا بردند اما به هیچ انتقادی در این مستند پرداخته نشد. حتی یکی از مصاحبه کنندگان می‌گفت شاملو دومین شاعر بزرگ ایران بعد از حافظ است!
آخرین سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی قابل توجه است. در این سخنرانی موسیقی نی نوا حسین علیزاده را مسخره می‌کند و می‌گوید این اصل
سلام
این شاعر بی نهایت شاعر بیشتر از شاعر بودنش  حتی یه انسان واقعیه ... حرفه ای، صمیمی، دلسوز، ... هرچی بگم کم گفتم
اینم ابراز ارادتیه به ایشون یهویی و فقط چون به شدن تحت تاثیرش قرار گرفتم :) 
التماس دعا برای روح بلند پدر بزرگوارشون
همیشه دلم میخواست آهنگ مورد علاقه م رو بذارم و در حالی که انگشتهام از مستی افکارم تلو تلو میخوره برا تو بنویسم...
هی واژه بچپونم توی حلقوم افکارم و هی شعر نشخوار کنم
ولی حیف و صد حیف که شاعر نبودم
من هیچوقت نفهمیدم چرا قافیه باید جور بشه
یا چرا باید ردیف بشه
من فقط میخواستم از تو بنویسم 
مگه شعر همون احساس هجوم آورده به فکر و انگشتها نیست؟
خب من هم وقتی می نوشتم درست همینجوری میشدم
پس چرا هیشکی به من نگفت شاعر؟
چرا کتابی از من چاپ نشد؟
من که سرا
روز مرد  
  دوباره قصه جوراب ، روز مَرد آمد
و  باز قصه  بازار و دوره گرد  آمد
جوراب هم که نه مثل هم است هر لنگش 
گهی زنانه و  بی رنگ و  زوج و فرد آمد
چقدر جمع شده جوراب روی هم انگار؟ 
از این حکایت و هدیه سرم  به  درد آمد
نبود داخل سالنامه  نامی از جوراب  
به روز زن که همیشه طلای زرد آمد! 
دلم  ز روز زن و مرد می گرفت انگار 
که مُهره های دلم  طاق های  نَرد آمد
جوراب ذهن مرا خط خطی نمود این بار
به پالتویی نرسیدم ، که  روز سرد آمد
شاعر : مرتضی حسینی اسف
به شب نشینی اینترنتی و در گوشی
گذشت قصّه ی تلخی به نکته بین شاعر
به گوشه ای زده افعی ماده چمبر تا ،
به نیش خود بزند تا کند حزین شاعر
تمام جهل و جنون یکطرف خرد سوئی
رسید بی خبر از توطئه و کین شاعر
چنان همیشه بیک قطعه شعر مهمان کرد
گروه اهل خرد اهل فهم دین شاعر
ز چمبرش شده خارج و حمله ور افعی
به جمله ای زده اش پتک آهنین شاعر
نمانده فاصله ای تا شکستن توبه
ز سوی بنده ی توّاب اربعین شاعر
دوباره خشم و خروشش نموده آمیزش
صدای پای شیاطین و شد ظنین شاعر
به پ
راستی شعر چیست؟
آیا شعر جز ثبت لحظه های حس شده است؟
آیا شعر جز حسی است که در لحظه ها اتفاق میافتد؟
لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید چه لحظه هایی است؟
آیا آن لحظه ها به اختیار شاعر است؟
وقتی نوجوان بودم همیشه از خودم میپرسیدم که چرا همه شاعر نیستند؟
چرا بعضیها میتوانند دنیا را شاعرانه ببینند و بعضی نمیتوانند؟
و بعد به خودم میگفتم کاش همه شاعر بودند.
آن وقت از خودم میپرسیدم لحظه هایی که شعر به سراغ شاعر میآید شاعر چه حالی دارد؟
به نقل از جعفر
منِ دیگری...
در قلبم جهانی در آشوب استدر سرم ناظمی با باتوم استدر جانم شخصی توو حس قاتل استبه کجا خواهم رسید 
×××
نهادینه شده در مغزم بذرشخصیت دیگریم ، آدمِ رزلفرار نُرون از کوچک ترین درزبه کجا خواهم رسید
×××
عصبی ، هر آدم خود لعنتی‌ستاین جسم عاشقِ کفن نیستاین روحِ این بدن نیستبه کجا خواهم رسید
 
شاعر: پاسبان پارسی
‹ برداشت از این غزل با ذکر نام شاعر و منبع انتشار مانعی ندارد ›
شاعرى نزد سردسته دزدها رفت و اشعاری در ستایش او سرود. او دستور داد تا لباس شاعر را از تنش بیرون آورند و او را برهنه از ده بیرون کنند. بیچاره در سرماى زمستان با بدن برهنه از ده در حال خارج شدن بود که در این میان سگهاى ده به دنبال او مى رفتند. خواست سنگى از زمین بردارد و آنها را از خود دور کند اما آن سنگ بر اثر یخ زدگى از زمین کنده نمى شد. در حالی که از جدا نشدن سنگ عاجز شده بود گفت: این مردم چقدر حرامزاده هستند که سگ را براى آزار مردم رها کرده اند و سن
ینی این مریضیا و بلای طبیعی و غیر طبیعی گند زده به کل عادات و حالات و روح و روان من...
قبل تر وقتی بارون میومد من میزدم زیر اواز که ...
اصلا من به جهنم ولی این بارون نم نم
دلش تنگ میشه مارو توی این کوچه نبینه
اصلا من به جهنم ولی این بارون نم نم
دلش میگیره تورو با کسی دیگه ببینه
....
حالا علاوه بر ترس از کرونا که باعث میشه من از خونه بیرون نیام...
یه پیامایی هم میاد ساکنین محترم فلان جا چون محدوده تون مسیل و نمیدونم حریم رودخونه اس مواظب باشید آب نبرتتو
شاعر که شدم، 
آسمان را دوست دارم.
 زمین را عاشقم. 
ماه را می ستایم.
 برگ های درخت را می بوسم. 
عطر گل ها را نفس می کشم. 
سنگ را دلسوزم بر ماهیت سختش. 
از پروانه نشدن پیله ای دلگیر می شوم.
 از خشکیدن غنچه ی نشکفته ، می میرم. 
نامم چیست؟!
 شاعر؟! 
عاشق؟!
 دیوانه؟! 
فقط می دانم مثل شماها دانشمند نیستم. 
معروف نیستم. 
فقط یک آدم معمولیه با احساس!
 #فاطمه_جلائی_زاده 
@sorna_paradise
http://t.me/sorna_paradise
نماشون یکی از پرکاربردترین کلمه های شعر مازندرانی است، چون همه اتفاقات غمگین و تلخ احتمالاً در نماشون اتفاق میافتند.
نماشون در لغت به معنای غروب است وقتی که خورشید شیفتشو تموم میکنه و به ماه تحویل میده. به نظر خودم بازی زیبایی داره با کلمات، نماشون یعنی وقتی که نما میره.
نماشون آنقدر در شعر مازندرانی غمگین است که شاید ده ها شعر با آن شروع میشود، یکجا شاعر با آمدن غروب دلتنگ میشود و ناله میکند
نماشون صحرا مه ونگ ونگه
غروب شد و در صحرا صدای نا
شاعر چه کند اینجا، من شعر چه می‌دانمیک شعر نگفتم من در عمر پریشانم
من طبل خداوندم، فارغ ز همه بندم همبال عقابانم، همنعره‌ی شیرانم
گفتند که تو اینی،‌ گفتم که نه من اینم گفتند تو پس آنی، گفتم که نمی‌دانم
دانم که چو دریایم، می‌خیزم و می‌آیمکشتی خداوندی در بحر غزل رانم
من شعله به کف دارم، جان قلمم آتشهر سو قدمم آتش، من مشعل یزدانم
ترسی تو ز من؟ حقّت! ترس تو دم لقّتسوی تو چه می‌آیم، بقّ تو چه می‌خوانم
تا اوج فلک رفتم، آن اوج مرا کم بوددر جان م
سلام
این شاعر بی نهایت شاعر بیشتر از شاعر بودنش  حتی یه انسان واقعیه ... حرفه ای، صمیمی، دلسوز، ... هرچی بگم کم گفتم
اینم ابراز ارادتیه به ایشون یهویی و فقط چون به شدن تحت تاثیرش قرار گرفتم :) 
چون خودشون خیلی بدشون میاد از ناز و عشوه در شعر و تمامی حقوق این شعر برای ایشان است خیلی سعی کردم ساده ی ساده بخونم 
التماس دعا برای روح بلند پدر بزرگوارشون
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجاسرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت.+شعر فارسی یک خوبی خیلی بزرگ دارد. آن هم آرایه‌هاست. آرایه‌های فراوان و لذیذ.شعر گفتن فارسی، آن هم به سبک آن قدیمی‌ها، واقعا چه هنرمندانه و ظریف و دقیق است. شاید بتوان صدها بیت مثال زد که با خواندن آن‌ها عیمقا بتوان متحیر شد. از حافظ، از سعدی، از عطار، از محتشم کاشانی، از نظامی، از هاتف اصفهانی، از خیلی‌ها که من هنوز فرصت کشفشان را نداشته‌ام. از شاعران زمان حال شاید بتوان
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجاسرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت.+شعر فارسی یک خوبی خیلی بزرگ دارد. آن هم آرایه‌هاست. آرایه‌های فراوان و لذیذ.شعر گفتن فارسی، آن هم به سبک آن قدیمی‌ها، واقعا چه هنرمندانه و ظریف و دقیق است. شاید بتوان صدها بیت مثال زد که با خواندن آن‌ها عیمقا بتوان متحیر شد. از حافظ، از سعدی، از عطار، از محتشم کاشانی، از نظامی، از هاتف اصفهانی، از خیلی‌ها که من هنوز فرصت کشفشان را نداشته‌ام. از شاعران زمان حال شاید بتوان
شاعر طنز پرداز  ایج که در بیشتر مراسمات در ایج  حضوری پر رنگ داشته و اشعاری به صورت انتقادی و بیان مشکلات مردم شهر
ایج و اشعار مناسبتی با اوضاع و احوال مملکت و تاثیر پذیری مشکلات مملکت بر شهر ایج را به دیده ی طنز نگاه می کند و به
صورت عالی می سراید .
او کسی نیست جز بزرگ مرد ایج و منتخب مردمی جناب آقای 
شاعری با اخلاق و منش ایجی و لبخند بر لب ،همه مردم ایج او را می شناسند و اشعار او را به ذهن و دل سپرده و زمزمه می
کنند . 
دیروز خیلی اتفاقی با شاعر تاجیک آشنا شدم، لایق شیر علی. چند تا از شعراش رو با دکلمه خودش شنیدم و پاک دلم رو برده :دی
با اینکه خیلی دوست دارم راجبش حرف بزنم ولی نوشتن راجب شعر و شاعر سخته، مخصوصا وقتی تازه کشفش کرده باشی و هیجان زده باشی. اگه دوست داشتین خوشحال میشم راجبش حرف بزنم ولی کلمات برا اینجا نوشتن جریان پیدا نمی کنن
ترا دیدم یکی از شعراش هست که خیلی دوستش دارم، من یاد شعر کوچه فریدون مشیری میندازه. حتما گوش بدین بهش، زندگی به قبل و بعد
اصلا ذات روزه، «تقوا»ست.
همه ی عبادات، یه کاری «انجام دادنه» ولی روزه یه کاری «انجام ندادنه»
خداوند هم تو قرآن فلسفه ی روزه رو تقوا ذکر کرده.
و همین انجام ندادنه که روح آدم رو بزرگ میکنه
همین که شاعر والا قدر فرموده:
وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگه دار!
«خودتو نگهدار» در اینجا به معنای همون تقواست!!! (دیگه شرمنده، وسع شاعر در معرفی تقوا همین بوده!)
یه نمونه ی دیگه اش، میشه به قورمه سبزی های مونده از سحر اشاره نمود!
تصورکن سرظهر از خو
سر صبحی،یه سؤالی ذهنمو بد درگیر کرده! چرا من هر خردادی می بینیم فعالیتش در چند زمینه ست! آیا شما هم خردادی ها رو اینجوری می بینید؟استاد من خردادی ِ،روانشناسی خونده،تافلشو گرفته،هنر رو در زمینه های طراحی ،پرتره، بوم،ویترای، آبرنگ، گواش و و و .....ادامه داده!پدرِ زنداداشم،معلم،شاعر، قاری، مداح !آرایشگرم! دقیقا 27خرداد روزش هم بامن یکی ِِ، رشته دانشگاهیش یه چیز دیگه،تافلشو گرفته ولی آرایشگر معروفِ شهر ِِ!!!!خودم!خودمم یکی از این خردادی هام!اصلا
امام صادقم توییتویی تمام آرزوتو گفته ای کلام حقبه ما لطیف و مو به موتو گفته ای که می شودپرید و چون پرنده شدتو گفته ای که می شودپر از امید و خنده شدتو داده ای به قلب ماامید و مهر بی کرانامام مهربان مندرون قلب من بماننشسته مهر پاک توبه قلب ما،به جان مامحبت تو لحظه اینشد از این دلم جدا
شاعر: شکوه قاسم نیا
 
*************
پس از امام پنجممتویی امام شیعیانتویی امام بعد اوتویی امام مهربانپس از امام پنجممچراغ رهبری توییستاره هدایتیشکوه حیدری توییپس از اما
حالم اصلا خوب نیستخیالاتی شده ام...چند ماه پیش یک آرزوی کودکی در من زنده شد«نویسنده شدن»خودم را همیشه پشت یک میزکه رو به پنجره ای بزرگ باشدتصور میکردمروی میز را سراسر کاغذهای دستنویساغلب کاهی...در تصورممادر بودمو مصاحبه ها کرده بودمبا طرفدارانِ کتاب هایم...از شما پنهان نماند؛همین روزهاکه «یادت باشد» را شروع کرده بودممدامدر ذهنم می آمدکه روزیخاطرات زندگیِ شیرین خودم و همسر رامی‌نویسم...!ای کاش فقط یک حس باشد!
ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان ایشان شرط اصلی شناخت خداست
ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:
۱- الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علی الوشاء قال: حدثنا محمد ابن الفضیل، عن أبی حمزة قال: قال لی أبو جعفر علیه السلام: إنما یعبد الله من یعرف الله، فأما من لا یعرف الله فإنما یعبده هكذا ضلالا قلت: جعلت فداك فما معرفة الله؟ قال: تصدیق الله عز وجل وتصدیق رسوله صلى الله علیه وآله وموالاة علی علیه السلام والا
 
کوچ شاعر یعنی 
 
سکوت احساس در لحظه های بارانی
 
بغض درخت در برگ ریزان پاییز
 
کوچ شاعر یعنی 
 
خواب غمگین شقایق ها
 
در دشت بیداری 
 
گریه ی بی صدای پرندگان
 
بر دامان نسترن
 
کوچ شاعر یعنی 
 
سایه ی مردی تنها
 
در کوچه های سبز بهار
 
و حسرت دیدن دوباره ی شکوفه ها
 
کوچ شاعر یعنی
 
پرواز واژه ها در نیمه شب 
 
و شعری که ناتمام ماند 
 
 
رضوان - ح
 
به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر افشین یداللهی
 
راز بانوی سیاه پوش
خبرگزاری کتاب ایران/ سال‌هاست که منتقدین و کارشناسان ادبی درباره زن سیاه‌پوش اشاره شده در آثار شکسپیر تحقیق می‌کنند.ویلیام شکسپیر، شاعر و نویسنده مشهور انگلیسی در بسیاری از کتاب‌هایی که نوشته است از زنی سیاه پوش یاد کرده که او را بانویی سیاه پوش خطاب می‌کند و حتی بعضی از شعرهایی را با اسم او تمام می‌کند.هنوز هم سال‌هاست که منتقدین و کارشناسان ادبی به این مسئله مشکوک هستند و درباره آن تحقیق می‌کنند. اخیراً یکی ازمو
کتاب ماه شب پانزدهشاعر: عمران بهروج
چه سرهایی که بالا می رود از دار، با سکهگره خورده ست تاریخ بشر، انگار با سکهاز این شایسته سالاری نباید هیچ حیران شداگر سلطان جنگل می شود کفتار با سکهنباید انتظار مهربانی از طبیبان داشتدر آن شهری که درمان می شود بیمار با سکهچگونه می شود از عشق شیرین گفت با فرهادکه می سنجد عیار عشق را دلدار با سکهحنای شعرهایش تا ابد بی رنگ بی رنگ استکه مزدش را گرفته شاعر دربار با سکهملالی نیست ساعت ها اگر برعکس می چرخندکه گاه
می شود با کسی مست بود
و اگر نبود یک عمر خمارش بود
می شود برایش شعر گفت ، خواستش ، دلتنگش شد ، دیوانه اش شد ...
می دانی 
گاهی نمی دانم چه می گویم یا چه می خواهم بگویم
ولی من ،
مستی نچشیده خمارم !!!
دردش از تمام آمپول های کودکی بیشتر است
برایش شعر می گویم 
می خواهم ، دلتنگش شده ام
بین خودمان باشد
ولی من شعر گفتن بلد نبودم ، یاد هم نگرفتم
آدم باید کلی غم داشته باشد تا شاعر شود
یا اصلا غمی نداشته باشد
درسش را کسی یادم نداد ...
اما غمش را چرا ...
یک شبه ره صد س
ای چنار خوش قیافهتازیانه ی نوازششاعر همیشه باکلتعطر آماده ی بارش
ای هجوم خشم خندهمرد جذاب بد اخلاقحرفه ای ترین روانیعاشقه همیشه خلاق
به دیوار خوردمبهم در بدهبه این دختر خستهسنگر بده
به دیوار خوردمبهم گوش کنتو دیوارو مثل یهآغوش کن
که ما حالمون بدهحالمون بدهحالمون بده
احوالمون بدهفالمون بدهحالمون بده
ای مرید خط چشمامتو نخ ابریشم منطفلکی ترین رفیقمقتلگاه هر غم من
ای قلمرو ستمهامرد دلداده به تاراجای شفا گرفته از عشقعاشق همیشه محتاج
به دیو
حال و هوای این روز های پاییز به شدت این آهنگ رو می طلبه و اگه گوشش ندادین باید بگم که بسی اشتباه کردین!
این آهنگ یه احساس عجیبی داره که اصلا نمی شه توصیفش کرد. مسلما جزء خاطره انگیزترین های شادمهر هست و خواهد موند.
آهنگ دومین قطعه از آلبوم دهاتی هست که متاسفانه اصلا اعلام نکردن شاعر این قطعه کیه ولی آهنگ سازی به عهده ی سیاوش قمیشی عزیز بوده و بعضی ها می گن شاعر هم خود آقای قمیشی بوده ولی اطلاعات دقیق در دسترس نیست.
 
 
دانلود آهنگ
 
 
وقتی چشت پا
قدیما تا یک خواننده یی یک ترانه یی میخوند خیلی زود میفهمیدم نیت شاعر چی بودهانگیزه حرفاش چیه؟مثلا وقتی طرف میگفت جاتم اصلا خالی نیستیا من دیگه دوستت ندارمیا هرچیزی که اعلام نفرت بودهمیشه از نظر من دروغ بودهمیشه فکر میکردم هرگز هیچکسی لزومی نداره اعلام کنه این طور حرفا روو اگر کسی چیزی رو نمیخواد خصوصا وقتی ازش سوال نکردن که میخوای یا نهنباید بیاد بگه من نمیخوام یا من دیگه نمیخوامباید راهشو بکشه و برهچون اگر قرار به اعلام کردن چیزهایی که ن
 
وطنم اسفادآن جا که بیشتر به  نظر یاد استسرسبزی  و   طراوت   اسفاد    استجایی که از  بهشت   برین   بهترآن ده  که   کوهپایه   و  آباد  استتاریخ   با   شکوه  و   جلال   تواز    دورها     نشانه    و   بنیاد   استبیش از هزار و سیصد و اندی سالسروی  که   ایستاده   و  آزاد   استچون خوش گوار آب قنات آنغم دیده ای که خورده ازآن شاد استصبح اش   بسان  صبح  نشابوریعصرش  قیاس  خطه ی  بغداد  استدر محفل  عزای   مُحرّم  خوبدر   دسته ها   حماسه   و  فری

من حالم خوبه...
ولی تو باید بری...! :(:
.
خیلی وقتا خیلی چیزارو نمیشه بیان کرد...
یه طوری که انگار هیچ واژه ای نمیتونه حسشو لمس کنه...
حسی ک الان دارم... نمیدونم...
مثلا فرض کن یه چیزی رو خیلی دوس داشته باشی... بهت آرامش بده... باهاش زندگی کنی... ولی مال تو نباشه!!
تا میام آرامشو بغل بگیرم و لمسش کنم، میبینن آغوشم خالیه و آرامشه دود شده رفته هوا!!
هوا که ابریه... من به غم انگیز ترین حالت ممکن شادم...!!
حتی اگه همه ی وجودم با همه ی وجودش سرم داد بزنه ک این شادی ما
‍ ‍ ‍ درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ؛۹۸/۱۰/۱۵یکشنبه#ساعت_شروع ؛(۲۱:۳۰)♦️♦️♦️میخواهم یلدا را بفروشمتا دهان پسته ها بسته نماندتا هندوانه ها ڪه تو زرد از آب در آمدند خون انارها را نمڪندمیخواهم یلدا را بفروشمتا پدرم از گونه هایش لبو را برداشت ڪندو برادرم صدای پچ پچ تخمه ها را بشنودمادرم ماهی ها را بخواباند در سبزی های معطر و سیر _برای خواهرم لالایی بخواندمیخواهم یلدا را بفروشمیلدا در مو
این روزا به شدت قلب درد دارم
اصلا آروم و قرار ندارم... 
بعد از صبح جمعه شدت این درد بیشتر شد
انگار یه تیکه از قلبم جدا شده
مثلا 7صبح از خواب بیدار میشم تپش قلب دارم و حالم بده
دوست دارم یه دل سیر گریه کنم... 
تو مراسم تشیع شاعر شعرهای آهنگران و مطیعی پشت سر من نشسته بود اصلا نذاشت من حس بگیرم!!!!
یه خانمی که فکر میکرد خودش این شعرارو نوشته داده دست این اقایون مداح 
هی زیرگوشم زمزمه میکرد نمیدونست چی میخواد بخونه ها اما مثلا که من بلدم!!!! ویز ویزویز و
سلام خوبین؟
موضوع امروز لیموشو بدم هلوشو بدم
خوب بریم سر اصل مطلب
اصلا چرا باید توعروسی ماء الشعیر بخوریم
اصلا چرا اسم هلو اورد نمیگی یکی منحرف باشه  تو خونه
اصلا چرا گفت لیموشو بدم هلوشو بدم اون هیچی نگف بش لیمو داد خودش هلوـ
چرا باید ذهن مارو خراب کنه
 
(1310_1384ه.ش)
این شاعر مترجم ایرانی در بخش دهرود شهرستان دشتستان بوشهر متولد شد. او پس از گذراندن دوره ی دانشسرای مقدماتی شیراز به آموزگاری پرداخت و در سال 1339به تهران آمد و در دانشسرای عالی به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناس رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد. ..
ادامه مطلب
در واقع من یه خل زنجیری ام که
♪ ♥‿♥ ♪
همه جا استرس اینو دارم تو کجایی در چه حالی به خدا بد فیریکم هه
♪ ♥‿♥ ♪
در واقع تو دائما در میری از عشق
♪ ♥‿♥ ♪
همه جا راحتی اما تو خطر آخه نمیدونی چشمات اصلا یه وضعیه برقش
♪ ♥‿♥ ♪
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیک
♦ دروغ از دیدگاه بهلول :
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ،*فیلسوف است*
کسی که راست و دروغ برای او یکی است، *چاپلوس است*
کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید، *دلال است*
کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد، *گدا است*
کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد، *قاضی است*
کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد، *وکیل است*
کسی که جز راست چیزی نمی گوید، *بچه است*
کسی که به خودش هم دروغ می گوید، *متکبر است*
کسی که دروغ خودش را باور می کند، *
ساعت هیفده دقیقه بامداداز آدمی که دو ساله ندیدمش و قبلنم همکلاسی عادیم بوده
توی تلگرام پیام تبریک گرفتم
در حالی که اصلا تولدم نیست
و اصلا آیدی یا شمارمو از کجا آورده
و اصلا از کجا این وقت شب یادش افتاده که به من تبریک بگه؟
قضیه از ریشه و اساس مشکوکه-__-
پ.ن:تازه برام آرزو کرده یه عالمه ساله ام بشم:///!!!
در سخت ترین شرایط ؛ کِه بود و نبودش ؛ دیدن و ندیدنش ؛ خندیدن و نخندیدنش ؛ داشت اذیت می کرد.تصمیم گرفتم که او را ترک کنم و دیگه کمتر ببینمش و دیگه کمتر بهش فکر کنم؛ که بود و نبودش برایم تفاوتی نداشته باشد.ولی هر چه قدر کمتر  نگاه می کردم بیشتر  فکر می کردم.هر چه کمتر  فکر می کردم  بیشتر  نگاه می کردم.
یک روز به خودم گفتم:میرم بهش می گم .نهایتش میگه نه یا میگه چرت نگو.دیوونه ؛ دیگه انقدر که سختی نداره.بعد به خودم گفتم :خب اگه بهش بگم؛  هم خودشو اذیت
به نلم خدایی که جان آفرید                                 خدایی که نیکی در ما دمید
 
به نامش که دادش مرا  سرنوشت                      بدادش خوبی در انسان سرشت   
 
    بخوانش به لیل و نهارش دعا                          که هست آفرینش به نام خدا        
 
شاعر: حامد اصغرزاده
     احوال پرسی این چند روز خانواده از من و نگرانی شون از اینکه اصلا چطور میرم سر کار و چطور میام ثابت کرد که نگرانی ها و مشکلات فک و فامیل به طور کل [به قول شاخدار] پهنای باند دغدغه های پدر و مادر عزیز رو پر کرده و اصلا کسی این وسط حواسش به ما نیست و اصلا چه جای شکایت؟  زندگی و اعصاب و وقت و همه چیزمون فدای سرور و سالار ما، خاندان مامانم اینا.
دنیا رو باید دید تا فهمید ، چشم های تو زیبایی محضه 
 
× این یه تیکه از ترانه آهنگ شاعر شدن از آلبوم محمدرضا علیمردانیه. 
به نظرم در نهایت عاشقانه بودنه
می فهمید چی میگم؟ 
 
× جالبه این مدت برعکس هر موقعی که فاز تنهایی برمی داشتم، اصلا از آهنگای عاشقانه پرهیزی ندارم. دقیق گوش می دم و فکر می کنم، لذت می برم و یه وقتا هم گریه می کنم. 
دوست دارم اینقدر به فاز تنهاییم ادامه بدم تا یکی پیدا شه بهم ثابت کنه وااااقعا دوستم داره. چون بعد این همه سال فهمید
در گفت و گو با ایبنا مطرح شد:
بهترین شعرهایی که محمدعلی بهمنی در سال ۹۷ خوانده است.
(تاریخ انتشار: جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۸)
محمدعلی بهمنی با بیان اینکه مهم‌ترین ویژگی یک شاعر این است که نشان دهد در عمق شعرش برای نسل‌های بعد چه دارد، از بهترین شعرهایی گفت که در سال ۹۷ خوانده است.
محمدعلی بهمنی در گفت‌وگو باخبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اظهار کرد:‌ پارسال بیشتر وقتم را صرف مطالعه مجموعه شعرهای مریم جعفری‌آذرمانی کردم و معتقدم که اگر کسی شعرهای او
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیکه داره♪ ♥‿♥ ♪در واقع انقدر خوبی طبیعت باید رو تو تیک بذاره
منبع: گیتار موزیک
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
 
مانده ام تنها 
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 
به کجا بگریزم 
مقصد یار کجاست 
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 
خلوتی باشد به کنار 
تا رها سازم اندوه دلم را 
چو خزانی که در آن برگ ها 
از غم هجر تو بی تاب کنان 
فتادند زمین 
مانده ام تنها 
 
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 
«مثل مادر مهربان»
پدیدآور: طیبه شامانی؛ ناشر سوره مهر؛ تعداد صفحات ۳۲کتاب مثل مادر مهربان اثر طیبه شامانی،  مجموعه‌ای از اشعار ویژه کودکان است که برای گروه سنی (ب) تهیه شده و ویژگی‌های یک اثر جذاب و خواندنی برای کودکان را دارد. شاعر توانمند و خوش ذوق توانسته در این اثر، اشعاری آموزنده را که در آنها موارد آموزشی به صورت غیرمستقیم مطرح شده، برای کودک بسراید.شاعر، مفاهیمی مانند کرامت انسانی، میهن‌دوستی، مهارت‌های زندگی، پایبندی به ارزش
در زندگی به جایی رسیدم:
اصلا حوصله گوش کردن به شاهین نجفی رو ندارم حتی بگو یه اهنگشو (قبلنا هم به جز دو تا اهنگ بقیه شو دوست نداشتم ولی الان حدود یه ساله که حوصله اونها رو هم ندارم)
حوصله کامبیز حسینی رو نارم اصلا، مینیمم شش ماه میشه
حوصله مسود بهنود
ابی 
مبی و... 
اصلا
از اول هم نفهمیدم ملت چرا میرن کنسرت ابی؟! 
ابی چی داره؟!
ابی یه خواننده میان مایه هست که نصف ترانه هاش چرت و پرته.
 
دوسنت اگزوپری با تمام ماجراجوییهایش که خوشبختی تجربه کردنشان را داشت جایی در زمین انسان‌هاست که بیم می‌دهد از روزمرگی‌ها را تسلیم شدن و بودن چنان که می‌خواهند و شاید نمی‌خواهی و نمی‌دانی و فراموش کردن زیستن به آن سان که زیستنی است. این که در نهایت کسی نخواهد بود و ماند تا شانه هایت را تکان دهد و بیدار کند شاعر و آهنگ‌ساز و کیهان شناسی که در وجودت خفته است و به انتظار نشانه‌ای یا ندایی است تا برخیزد و روزمرگی‌ها را چنان که شایسته‌اند
برگزاری جلسه معرفی وبلند خوانی کتاب داستانهای شاهنامه:
همزمان با روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر حماسه سرای ایران زمین ، به همت سحر همامی کتابدار کتابخانه، نشست معرفی و بلندخوانی کتاب داستانهای شاهنامه در مدرسه پسرانه شهید فهمیده برگزار گردید. در این نشست ضمن معرفی اجمالی از تاریخچه تولد  و زندگی آن شاعر  بلند آوازه، کتاب داستان  سیاوش در آتش   توسط  دانش آموزان بلند خوانی شد.
سلام ...
 
خیلی وقته هر وقت تصمیم به نوشتن می گیرم ، کمتر از نیم ساعت بعدش ، روبه روی خودم ، یه کاغذ میبینم که پر شده از شاعرانه ها ...
اصلا انگار نوشته هایی که سرشار از واژه هستن ، از هر حسی خالی ان ...
اونقدر که حوصله ی آدم ها رو سر می برن ...
اونقدر که  لحظه های تلاقی نگاه ها رو سوخت می کنن ...
این توضیح های اضافه حتی میتونن کلام ملیح آدم ها رو به یه مسیر دیگه ببرن...
توضیح اضافه
توضیح اضافه
توضیح اضافه
""""" توضیح اضافه ممنوع """""
آدما باید یاد بگیرن حرف ها
خلوت عشق به روی هر کسی باز است   
    نغمه نت خوانی ما دنیای راز است
 عشق سر فصل همه غم هایم بود و تو هرگز
 ندانی که غمم بی ته و بی آغاز است
در بیابان می رفتم و ورد زبانم شده بود
درد غزل عشق پر سوز و گداز است
رویای بزرگی است زلف در خاطر من 
گیسوان پر مهر تو ای یار چه ناز است
بر در و دیوار زمان می نویسم یاد تو را
آید روزی که دلم به عشق بی نیاز است
شاعر عیسی کیانی
شب شده بود
آسمان اشک می بارید
معشوقم چای می ریخت
برگ های نارون در حیاط خانه ی ما
عاشق شده بود
باران نقاشی شب را خط خطی می کرد
هوا سوز سردی داشت
اسمان با ابر سلفی می گرفت
مادرم
سوزن نخ می کرد
باد با زمزمه اش لالا یی می خواند 
پنجره خوابش گرفته بود...!
شاعر:عینک
شب شده بود
آسمان اشک می بارید
معشوقم چای می ریخت
برگ های نارون در حیاط خانه ی ما
عاشق شده بود
باران نقاشی شب را خط خطی می کرد
هوا سوز سردی داشت
اسمان با ابر سلفی می گرفت
مادرم
سوزن نخ می کرد
باد با زمزمه اش لالا یی می خواند 
پنجره خوابش گرفته بود...!
شاعر:عیسی کیانی کری
امروز روز خوبی نبود.راستش را بخواهی خوب بود اما تا بعد از ظهر... درست زمانی که احساس کردم از من دلگیر شدی دنیا برایم جهنم شد.به قول شاعر:من همانم که تو دلگیر شوی می میرد...گلی آقای مهربانم،عزیز تر از جانم،پاک کن غم های درون سینه ات را از من...گلی خانم رو ببخش
خوب رویان جهان رحم ندارد دل شان باید از جان گذرد هر که شود عاشق شان روز اول که سرشتند ز گل پیکرشان سنگی اندر گل شان بود همان شد دل شآن ... متاسفانه نتونستم نام شاعر رو پیدا کنم , اگر کسی اطلاع داره لطفا به من اطلاع بده تا به شعر اضافه کنم
بزرگداشت سعدی و سپهری با عنوان «یک هفته با سعدی و سپهری» از روز اول تا هشتم اردیبهشت‌ماه در فضای مجازی برگزار می‌شود. روز اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی است و امسال این روز با چهلمین سال درگذشت سهراب سپهری، شاعر معاصر همراه است.
در این برنامه استادان و سعدی‌پژوهان و سپهری‌پژوهان با مقالات، یادداشت‌ها، فایل‌های صوتی و تصویری و انتشار آنها در سایت و کانال شهر کتاب و مرکز سعدی‌شناسی و دیگر پایگاه‌های فرهنگی مخاطبان را در طول یک‌
بهتان بتان، با تو توانم تاب!...
همه ام تب و بهت تو و...
تو به من توبه فرمایی!؟...
... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...ء
تقدیم به مشوق شیوایی ام!...
#شعر #شاعر #ساسان_بهادرخان تلگرام و توئیتر: @sasanbah 
@sasanbah
به کانال من تشریف بیاورید!...
https://t.me/joinchat/AAAAAEPNC5-HOxS7aWU5eg
[Forwarded from M . J Farokhi]بنام خدامبارزه ، متولی ،     مبارزه متولی  ،   متولی مبارزه      البته همه واژگان معنای خودشان را دارند . اصلا اگر اینطور نبود واژه نمی شدند .  مثلا همین واژه مبارزه معلوم است باید ضد باشد . باید با موضوعی به مقابله برخیزد  . اگر اینطور نباشد که مبارزه نیست . حالا اگر مبارزه نکرد خوب پس چیست ؟    اینطور فهمیدم مبارز که مبارزه نکرد متولی است .  و در اینجا به این کشف رسیدم که مبارز میتواند متولی بشود . اصلا متولی بود ، مبارز نام


والله خیرحافظا...
بیستم مهرماه روز بزرگداشت شاعر شیرین سخن لسان الغیب حافظ شیرازی گرامی باد
رند کنایه گوی من، کی بزند " انالحقی"تا بزنند ناکسان، چوبه ی سر به دارها
رند و قلندر منی، تیغ، نهانه می زنیساقی معرفت شدی بر همه گلعذارها
شعر تورا فرشتگان، خوانند روز و هم شبانگه به نوای عاشقان، گاه به زلف تارها
آب روان من تویی، روح و روان من توییشهر شده ز شعر تو، گلشن و سبزوارها
جام الست و دست تو، چشم دل است مست توکی بنهم ز دست خود، کاسه ی بی قرارها
ج
جنگلبان
جنگلبانم بچه ها
کارم یک کار سخته
نگهبانی از جنگل☘️
از بیشه و درخته
مواظبم تا جنگل
یه وقت آتیش نگیره
درخت و سبزه و گل
نسوزه و نمیره
کسی نیاد با تبر
حمله به جنگل کنه
یه وقت خدا نکرده
درختی رو قطع  کنه
شاعر:مهری طهماسبی دهکردی
نام ترانه : کبوترای عاشق
با صدای دلنشین حسین آستانی
شاعر : محمدطاها
ملودی : صادق فرجادی
⏬برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
امشب
شبه جشن و سروره
شب شادی و شوره
شبه عشقه دوباره
غم و غصه ها دوره
امشب
چراغونیه خونه
مثل رویا میمونه
کبوترای عاشق
میرن به آشیونه
(گوشواره)
کبوترای عاشق - به همدیگه رسیدن
فرشته های آسمون - مثل اونارو ندیدن
امشب
شب عشقه دوباره
شبه دیدار یاره
شب رویایی ما
دلم آروم نداره
امشب
شبه اول عشقه
اینو خدا نوشته
خونه سوت و کورم
دی
 
کم کم انگار واقعاً دارم شعر می گم
شعرای آبرومند
جوری که بشه توی یه شب شعر رسمی خوندِشون
فقط می خوام یه چیز رو بدونی
فارغ از هر چیزی، توی همه ی شعرام روح مریم جاری و ساری میشه
روح تو و عشق به تو هست که منو شاعر می کنه نه چیز دیگری
چون قراره تو بخونی و ذوقم کنی من شعر می گم
دلخوشی من توی شعر گفتن تویی
 
فقط خواستم بدونی و یادت نره
به نظرم شاعر صاحبدل، این کلام نغز را خاص شبهای امتحان سروده: من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود!!
پ. ن: هم کلاسی جان همینجا خوابیده. هر یک ساعت از شدت استرس امتحان بیدار می‌شود می‌گوید: این چه زندگی سگیه ما داریم؟!
ولی من همین زندگی که اون بهش میگه سگی، خیلی دوست دارم. 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
آیا میدانستید شاعری وجود دارد ایرانی و مربوط به چند قرن پیش که ما از آن غافل مانده ایم و اینکه این شاعر دیوان شعری دارد که از وی بجا مانده است ؟ بیایید اطلاعات مربوط به این شاعر را بررسی کنیم :
نام : آرش یا کیارش یا آرسام یا آریو [ معلوم نیست دقیقاً کدام نام ، نام واقعی وی بوده است ] .
تاریخ تولد : معلوم نیست و بنا بر معتبرترین حدس چون قدمت دیوان اشعارش بین سال 20 الی 500 شمسی است بنابراین سال تولد وی نیز و البته زندگی اش بین ه
بسم الله الرحمن الرحیم
 
آیا میدانستید شاعری وجود دارد ایرانی و مربوط به چند قرن پیش که ما از آن غافل مانده ایم و اینکه این شاعر دیوان شعری دارد که از وی بجا مانده است ؟ بیایید اطلاعات مربوط به این شاعر را بررسی کنیم :
نام : آرش یا کیارش یا آرسام یا آریو [ معلوم نیست دقیقاً کدام نام ، نام واقعی وی بوده است ] .
تاریخ تولد : معلوم نیست و بنا بر معتبرترین حدس چون قدمت دیوان اشعارش بین سال 20 الی 500 شمسی است بنابراین سال تولد وی نیز و البته زندگی اش بین ه
نمی دونی دل آدم رو چه می شکونی، خودت بهتر از هر کی می دونی که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو...
خلاصه ی کلام...
من طرفدار آهنگ پاییز از شادمهر عقیلی هستم.
 
آیا می شه پاییز باشه، عاشق باشی و دلت نخواد این آهنگ رو گوش بدی؟
سال هاست که طرفدار این آهنگم، هوادار ترینِ این آهنگ منم، اصلا... اصلا یه جوری توی جونت فرو می ره و قلبت رو به بازی می گیره که حتی اگه عاشق هم نباشی دوست داری جشم هات رو ببندی و همون طوری که قطره های اشک آروم از زیر پلک هات به پایین
یاحبیب
 
سلام:)
 
اولا اگر بین بچه ها کسی منتظر عکس امروز قرنطینگاری من بود، معذرت میخوام. سرم شلوغ بود و نتونستم عکس بگیرم.
 
دوم:
فردا تولد همسرمه. اولین تولدش که عقد کردیم :) امروز جشن گرفتیم. به دلیل قرنطینه بودن، کیک رو هم خودم پختم.
اینجا جا نداره شاعر بگه
"ایام قرنطینه به این پی بردمتو هر هنری نیاز باشد داری..."
؟ 
جا داره دیگه. مرسی شاعر
 
بعد از مراحل پخت نون و پخت بیسکوییت، به پخت کیک تولد رسیدیم
اما چقد خامه کیک و درست کردن سخته آقا. کلی زم
بابا لنگ دراز عزیزم!
بعضی آدم‌ها را نمیشود داشت...
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت... بعضی آدم‌ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن‌ها!
اصلا به آخرش فکر نمیکنی، آن‌ها برای اینند که دوستشان بداری! آن هم نه دوست داشتن معمولی، نه حتی عشق، یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست...
این آدم‌ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد...
«استالین در
اوایل دهه 1930 پایه های قدرتش را مستحکم کرد. او حیات ادبی کشورش را زیر نظارت
سفت و سخت خودش برد. از این به بعد، ادبیات نه همپیمان حزب که خدمتکار حزب شد.
نشاط و سرزندگی هنری دهه 1920 محو شد. استالین، که خودش در جوانی شاعر بود، اشتهای
حیرت آوری برای خواندن رمان و شعر داشت. می گویند گاهی وقت ها روزی صدها صفحه شعر
و داستان می خوانده است. او زیر عبارت هایی را که برایش ناخوشایند بود خط قرمز می
کشید. در مباحث مربوط به این که چه نمایشنامه هایی در
که موقع بدحالیاش بهش پیام بده بگه
درسته باهات قهرمولی چته؟چیزی شده؟
اره خلاصه..
 
شاعر میگه:و تظُن انها النهایة و فجأة یُصلح الله کل شئ!
و فکر میکنی که به انتها رسیدی ولی در یک لحظه خدا همه چیز رو درست میکنه ...
.لأنهُ الله♡چونکه اون خداست...
انقلاب پوچی‌ها
قضیه انقلاب فرق کردهدف گم شده در جایی پَرتمردم نمی‌خواهند این تغییر راعاملانشان میشوند از جامعه طرد
×××
صدای صفوف دعا نیستهمه به دار مجازات آویخته شده‌اندهمه به جرم مشترک آن بالابه مُشتی احمقِ رجز‌خوان تبدیل شده‌اند
×××
گویند: خدااا به داد ما خواهد رسیداو عادل بی بَدیل جهان ما‌ستاگر او عادل است حکم شما میشود اعداماما قبلش نثارِ صورتشان پاست
×××
بمانید و دعا کنید که ناجی برگرددقصد ما اغتشاش و شورش نیستاگر شما داشتید حق
میان واژه های انبوه دنبال چه می گردی شاعر؟ کدام کلمه می تواند آغاز شعر تو باشد؟ کدامیک اولین مضارب ساز توست که کوک می شود  برای نواختن؟
شاعر و نویسنده ناچار است از پنهان کردن واژه ها در پستوی ذهن و زبان. زبان  درست در مقابل آنچه که خیال می کنیم وقتی سرگرم سرودن و نوشتن  شود کم می آورد. خیلی ها خواسته اند آنرا نقص زبان بدانند. اما این نقص ذهن است. ما من تو او شما و هیچ کدام اولین گویندگان این زبان و هیچ زبان دیگری نیستیم. زبان در طول این نسل ها و ق
 
با معرفی برندگان جایزه شعر فوروارد برندگان آن در سه بخش شناخته شدند.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از سایت جایزه، جایزه معتبر شعر فوروارد ۲۰۱۹ برندگان خود را در سه بخش معرفی کرد.
فیونا بنسون ‌شاعری از ‌ویلتشایر به عنوان شاعر برنده بخش بهترین مجموعه شعر جوایز فوروارد ۲۰۱۹ انتخاب شد تا جایزه ۱۰ هزار پوندی این بخش را از آن خود کند.
وی برای مجموعه شعر «سرگیجه و روح» که ششمین مجموعه شعری است که منتشر کرده، این جایزه را از آن خود کرد.
سال ۲۰۱۸ بن
‍ درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ:۹۹/۱/۱۷یکشنبه#ساعت_شروع:(۲۱)♦️♦️♦️گیرم از عشق نوشتید ولی از نان چه !؟شاعران شعر و غزل را به تهیدستان چه !؟همه از سفره ی بی نان پدر باخبریمولی از شرمِ به جا مانده ی بی پایان چه !؟روز و شب دایم از این چرخ و فلک می نالیمبه خدا هم گله داریم ولی ایمان چه !؟گاهی از غیر بماند که ز خود بیزاریمدرد داریم ولی حوصله ی درمان چه !؟وسعتِ درد در این شهرِ سراسر اندوهآن قدَر ه
گاهی که می پرسند چرا چون سابق نمی نویسم، یا اینکه اثر کدام نویسنده یا شاعر را دوست بیشتر دارم، پاسخ ش ریشه در یک فصل مشترک روشن دارد و آن هم "انفجار احساس" است. من سراغ نوشته ی ادبی نمی روم که تنها تکنیک باشد. رمّانی که سرگرمی. شعری که یک رشته کلمات آهنگین باشد. دنبال صدای احساسی هستم که از فرط اینکه نمی داند چه کند به کلمه پناه برده است. غزلیات شمس و حافظ و شهریار و گاهی هم سایه و اخوان. ژید و لامارتین و پروست و تولستوی و ناباکوف و دوبالزاک. داستا
گر تن بدهی؛ دل ندهی کار خراب استچون خوردن نوشابه که در جام شراب است
گر دل بدهی؛ تن ندهی باز خراب استاین بار نه جام است و نه نوشابه... سراب است
دریا بشوی چون به دلت شور عبور استنوشیدن یک جرعه ز جام تو عذاب است
باران بشوی چون که تنت بر همه جاریستکی تشنه شود سیر... فقط نام تو آب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویندچون دغدغه مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی.. دل ندهی فرق ندارد...یک آیه بخوانند گناه تو ثواب است
اصلا سخن از تجربه و علم و توان نیستشایسته
عصر است و حوالی ساعت پنج 
پاییز، پاییز کذایی!
روزی از سال یک هزار و نمیدانم!
خیابان شهید چشمانش، پلاک مفقود الاثر وجودم
روی تخته سنگی در حیاط نشسته وبه لالایی مرگ اور غروب گوش میدهم.
لباسم زرد است هم رنگ نفرت زباله کشیده از برگهای تک درخت کنج باغچه.
اینجا دیوانه خانه است...
پر از منی که به دیده، دیده ام آن گرگ و میش غروب،رقص نسیم سپیده میان گیسوان طلایی خورشید، شبنم چکانده شده روی انار سرخ و ترک خورده لب هایت، چشمان آن گربه وحشی که معشوقه ی تک ت
سلام
باز نفهمیدم اصلا چطوری آذر تا 20 ام رسید ...
خدایا این عمر منه داره میگذره و من هیچی ازش نمیفهمم
انقد خودمو با کار و پروژه خفه کردم درک نمیکنم چطوری میگذره عمرم
اصلا این کارا به خاط خداست؟
خدا راضیه؟ نکنه خسرالدنیا و الاخره بشم؟؟
الهی
ارحم لنا
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عینک ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عینک
کسی که با تو سر خم نشسته مرتد نیست 
که مثل چشم تو در ساقیان سرآمد نیست 
  چه دوزخی چه بهشتی که در همه حالات
  کسی که شاعر چشم تو شد مردد نیست 
تو را به بوسه قسم دادمت نپرهیزی  
که جمع بوسه و پرهیز با تو مفرد نیست 
  تو آتشی و تنت گرمخانه غزل است 
جهان با تو مرا می جهنّمد بد نیست   ...
 
 
جاویدان رافی
با دکتر روان پزشک رفسنجانی حرف زده ام گفت شاید کسی برات دعایی نوشه !!! که این اتفاقات برات میفته !!! گفتم یعنی چی ؟ گفت بهش فکر نکن بعد انرژی که فرستاد فوق العاده سرحال هستم ؟ فقط موندم چنین چیزی اصلا وجود خارجی داره یا نه دعا نویسی !!! انرژی مثبت !!!
‍ درودهمراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد#مورخ:۹۹/۱/۳۱یکشنبه#ساعت_شروع :(۲۱)♦️♦️♦️دیگر مگو تو وضع و هوا را هواشناسباران گرفته خانه ما را هوا شناساین نقشه ی مقابلت این گربه خموشطی کرده روزگار سیا را هواشناسغم آمده به کوچه و هر خانه سر زدهلطفا ببُر همیشه صدا را هواشناسآتش میان سینه ما شعله می کشداین آه ماست تا که خدا را هواشناس ـیکدم به خود بیاورد اینجا هوا پس استتا بنگرد که دست دعا را هواشناسبگذر که ا
 
“شیخ بهایی” شاعر ، حکیم و ریاضیدان ایرانی از نوادگان حارث همدانی یکی از یاران با وفای امیرالمؤمنین است که در بلعبک متولد شد.
زندگی نامه شیخ بهایی
زندگینامه بهاءالدین محمد بن حسین شاعر معروف ایرانی ملقب به شیخ بهایی یکی از ادیبان سرزمین ایران را در ادامه ملاحظه میکنید.
ادامه مطلب
مجموعه داستان های کوتاه حقیقی عجیب ولی واقعی ، کلیک کنید. پرونده های عجیب  
رمانکده فارسی کلیک کنید  
          دریافتعنوان: شهروز براری صیقلانی رمان مجازی سیامک عباسی اهنگحجم: 7.76 مگابایتتوضیحات: اهنگ عاشقانه سیامک عباسی  
  
  لیلا محمدی ن  بیژن الهی  محمد شیرین زاده    سپپید شاعره   مهسا پهلوآنچیستا یثربی    نرگس دوست  نسیم لطفی     نویسنده 
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عیسی ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عیسی کیانی
راستش فردا تولدمه
ولی...
اصلا حس خاصی ندارم
نه هیجانی 
نه شوقی
نه ذوقی
ولی ی چیز دارم
بغض
تا حالا چندبار شب تولدتون یا روز تولدتون گریه کردید؟؟ینی اصلا شده گریه کنین روز تولدتون؟؟
من نمیدونم این چندمین باره
ولی انگار ناخودآگاه از تولدم ناراحتم...
نام ترانه : دختر صحرا
با صدای دلنشین حسین فسنقری
شاعر : محمدطاها
ملودی : صادق فرجادی
⏬برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
 دختر عشایر ؛ با چهره ای زیبا
 خیلی قشنگ میرقصه ؛ اسمش چیه ¿ رعنا
 کمون به دست گرفته ؛ رفته به دشتو صحرا
 شیر زنه به مولا ؛ اون شیر زنه به مولا
 دختر عشایر ؛ نازتو خریدارم
 وقتی ازم دوری ؛ از زندگی بیزارم
 داغتو نبینه این دل دیوونه عاشق
 دختر عشایر ؛ خیلی دوست دارم
 هرکسی تو دلش - یه نفرو دوس داره
 وقتی ڪه اون نباشه - از زندگ
دانلود اهنگ اگه دلت بخواد بری نمیزارم اصلا عشقم
دانلود کامل اهنگ جدید و عاشقانه مهراد جم به نام اگه دلت بخواد بری نمیزارم اصلا عشقم با فرمت mp3 با لینک مستقیم
 
- مهراد جم غمت نباشه دانلود آهنگ جدید مهراد جم غمت نباشه من عاشقتم حواست به ... که عشق میون ما رو اگه دلت بخواد بری نمیذارم اصلا عشقم زوریه نمیشه که از ...متن آهنگ غمت نباشه مهراد جم. دلم میخواد با تو یه جای دورو که نباشه هیشکی خودت میدونی که الهی کور بشه نبینه اونی که عشق میون ما رو اگه دلت
این روزها کم‌حرف تر و درون‌گرا تر شدم. نه بخاطر اینکه اتفاق و احساسات خاصی در زندگیم نداشته باشم، بلکه اینقدر اتفاقات عجیب و جدیدن و احساساتم رو نمیشناسم که اصلا نمیدونم چطوری راجع بهشون حرف بزنم. فقط خواب‌های پراکنده میبینم. اون ملیکایی که همیشه نوشتن براش خیلی راحت بود الان جونش در میاد که بنویسه. چت کنه. اصلا نمیدونه چشه. ملیکا الان دوست داره هی آدم هارو ببینه. باهاشون بشینه حرف بزنه ساعت ها. ملیکا میترسه از ندیدن کسایی که دوستشون داره ب
حسین آهی درگذشت.
درگذشتن را برای یک شاعر چگونه باید معنی کرد؟ من از او هیچ کتابی نخوانده ام که کوتاهی اش و ضررش بر گردن خودم است، اما جسم شاعری می رود، تکلیف کلماتش چیست؟
به رسم همیشگی ما وقتی کسی رفت یادش می کنیم، من هم یادم افتاده تا یاد او کنم که بسیار بسیار خوانده و تحقیق کرده. او که شاعر بود و غرق در شعر. عاشق و شیفته ی وزن و آهنگ ِکلام بود و برای عروض و بحور شعر فارسی بسیار نوشت و خواند و جست و جو کرد. اما همیشه وقتی پیشینه کسی را در این زمینه
به نام خدانوشتم: چشم انتظار حادثه‌ای ناگهان مباش
           با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیرمیگه: طوری شده؟میگم: نه! چطور؟- آخه خیلی منفیه.- برداشت من فرق می‌کنه!- با مرگ زندگی کن؟ چطوری آخه؟- نمیدونم چطوری توضیح بدم! ولی مصراع اولش که خوبه، برداشت من چیزی توی اون مایه‌هاست.- مثل هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست؟! :/ نه به این هم که ربطی نداره! یعنی حاضر باش برای هر بلای ناگهانی؟!- چرا بلا؟!- حادثه ذاتا منفی هست! ناگهان هم که اومده.- چشم انتظار حادثه‌ای ن
خیلی وقته دیگه از کسی انتظار ندارم برام بهترین دوست باشه. چون قبول کردم بهترین دوست من خودمه. واقعا هم هست. این یه حرف کلیشه ای نیست
آدما خیلی وقتا به جبر و اقتضائات زندگی یا به خاطر اینکه نمی تونن همه ابعاد ما رو یک جا درک کنن و ... ، نمیشه بهترین دوست باشن
خصوصا وقتی پای یه آدم پیچ در پیچ درمیون باشه
واسه همینم وقتی نمیشه یه حرف ها و حس ها و لحظه هایی رو به کسی بفهمونم برام مهم نیست‌. تنها چیزی که مهمه اینه که سطح رابطه م با اون آدم حفظ بشه. تا سقف
هی خدا 
این نشنیده گرفتن چه چیز مهمیه که اصلا نمی تونیم انجامش بدیم 
نه من 
نه مامان 
هر دو مون هم فقط شترق و شترق ضربه می خوریم 
و اصلا هم آدم نمی شیم که بماند 
ضربه خورتر و حساستر هم میشیم 

دعا می کنید برامون؟ که سعه ی صدر پیدا کنیم؟ 
موضوع انشا:قرنطینه را چگونه میگذارنید؟بسمه تعالیقلم در دست میگیرم و در دریای خروشان کلمات غرق می شوم...۱-خواب۲- کتاب۳- کباباین بود انشای من...اعتراف می کنم که این قرنطینه خوب داره بهم می سازه...اصلا حاضرم حبس خانگی رو قبول کنم...خانم های خانه دار چرا قدر نمیدانند در خانه ماندن را...اصلا صفاسیتی...
شهیدان گفتن بر ولایت یار باش چون شهید کربلا تشنه ایثار باش هر کسی هستی ار ولایت کن دفاعبهر حفظ انقلاب همیشه بیدار باش گریه کن در نیمه شبها بر علی و فاطمه حافظ اسلام و قرآن از برش سردار باش در رکاب رهبر خود از ولایت کن دفاعخار چشم دشمنان و مالک و عمار باش شاعر مظفرآبادی از خراسان رضوی شهر بردسکن روستای مظفرآباد
چشم بارون زده دیشب به هوای تو نخوابیددل افسون شده ی من غیر تو هیچی نپرسیدوقتی تو بودی کنارم می پریدم تا تو ابرارفتیو رفته از اینجا انگاری صد ساله خورشیدمن یه شاعر ، تو بهانم تویی شعر عاشقانه امشعری که میشه نوشتش با یه دنیا شور و اممیدکاش تو این بغض شبونه توی این دنیا بمونهغم دوریت باز کنارم تا بشه یک کمی خوابیدحسن ناظم ۹۷/۹/۱۰
یک یادداشت شفاهی، منتشرشده در روزنامه جام جم/دوشنبه هفتم آبان/صفحه فرهنگ:
جاده‌های تماشا
اربعین سال گذشته را با دو کاروان متفاوت همراه بودم. یکی «هیات هنر» و دیگری «کاروان شاعران و نویسندگان ایرانی» که به همت موسسه شهرستان ادب، راهی کربلا بود. امسال هم شاعران و نویسندگان راهی این اتفاق فرهنگی و معنوی شدند، هرچند موسسه نتوانست به اندازه سال گذشته، از نظر مالی همراهی‌شان کند، اما آنها که باید، هم‌مسیرهای‌شان را پیدا کرده بودند و راهی شدن
این سربازی هم که شده قوز بالا قوز.. قدرت تصمیم‌گیری و تمرکز رو ازم گرفته.. مغشوش‌ه مغزم.. داغونم مثل یه انبار پر از جنس که منفجر شده... برم، نرم؟ بالاخره که باید برم، زودتر برم یا دیرتر با این وضع مردد چه فرقی میکنه اصلا.. اصلا قراره به کجا برسم؟ چیکار بکنم؟ چیکاره بشم؟ وای به من وای، این حرفها حرفهای یه پسر ۱۵ساله است نه من. هنوز سوالهای بچگی‌م هم حل نشده انگار؛ پس چرا فکر میکردم حل شده بعضیاش؟ چیکاره بشم، این آخه سوالیه که الان بخوای بپرسی؟ خب
اصلا مثل من هست ؟
 
 
تو تنهاییم یه جوری به خودم انرژی میدم بیا و ببین
 
 
خیلی بچه خوبی شدم الکی خوشی رو دوست دارم
 
با یه کامنت ذوق می کنم
 
وقتی کامنت ندارم واقعا بغض می کنم
 
وقتی آپ می کنم انتظار دارم بعد یه ساعت که میام ۵ تا کامنتو حد اقل داشته باشم
 
همه زندگیم شده این جا فقط وبم دوسم داره

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امداد نت